۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

...

تمام ـ ناگفته ها یم جا می مانند میان این سه نقطه.
این سه نقطه که حکم عشق است و نفرت.
می خواهم بگویم و نمی توانم ، چشمهایت نمی گذارند.
می خواهی بگویی و نمی توانی و سه نقطه...
سه نقطه می شود تمام ـ گفته هایت!
سه نقطه که باید تمام ـ بار ـ عقل و احساس را
با هم به دوش کشد ، اما نمی تواند.
باور نداری؟؟؟
سه نقطه بود و چشمان ـ سرخ ـ تو
سه نقطه بود و بغض در گلو مانده ی من
باور نداری؟؟؟
سه نقطه بود و سالی از پس ـ آن فراموشی!
سه نقطه بود و آرزویی زیر خروارها خاک رفته.
سه نقطه...زندگی...مرگ...و بعد از آن زندگی.
سه نقطه...و تمام ـ اوج و فرودها.
سه نقطه ای که با سکوتت آغاز و به سکوتم ختم شد...
سه نقطه بود و نِشانت و بی نشانی ...


هیچ نظری موجود نیست: