۱۳۸۶ بهمن ۲۵, پنجشنبه

ناگهان چقدر زود دیر می شود!

در این سه سال ُ اندی هیچ وقت عادت نداشتم

دو پست در یه روز بنویسم و بفرستم ...

ایمیل عمو*که به یاد ـ یک عزیز ـ از دست رفته بود

انگشتهامو روی این کلیدها حرکت داد

به یاد ـ احمد بورقانی برای من تصنیف سوگواران خموش

رو با صدای علیرضا قربانی فرستاده بودند که فیلتر بود!!!

خُب خدا رو شاکریم از اینکه آوای باربد حضور دارند!


سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه
گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه
باغ را این تب روحی به کجا برد که باز
قمریان از همه سو خانه به دوشند همه
ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار
بیشه و باغ به آواز تو گوشند همه
گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز
مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه

یادش گرامی .

*امروز پنج شنبه بود عمو زنگ زد

و گفت : دلش برای پنج شنبه های اینجا

و رشد رفتنامون تنگ شده ، منم همینطور...

هیچ نظری موجود نیست: